خورشید دوازهم
وقتی بیایی
هیچ پرنده ای به هیچ کجا کوچ نخواهد کرد
وقتی همه ی فصل های زمین "مهر" میشود...
منجی جان سالروز آغاز امامتت مبارک
برچسب : نهم ربیع الاول,نهم ربیع الاول چه روزی است,نهم ربيع الاول, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 187 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:46
برچسب : شاید یه روزی یه جایی,شاید یه روز سرد,شاید یه روزی, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 201 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:46
صبح سرد دل انگیزیست ...
چند قدم در محوطه ی دانشگاه راه رفته ام در گرگ و میش صبح
و حالا در طبقه ی اول دانشکده نشسته ام تا دوستم بیاید و باهم برویم سر کلاس
این هفته یک امتحان دارم که هیچ تلاشی برایش نگرده ام :) از آن خسته های روزگارم انگار
میخواهم امروز بروم و بخوانم و تمامش کنم
هفته ی بعد هم امتحان دارم ...بک امتحان شیمی ده فصلی ...زندگی است دیگر میگذرد...
و قول داده ام که به تو فکر نکنم ...میشود ولی فرصت میخواهد...
برچسب : دیزی تو فر,دست میکنه تو دیزی,دیزاین تو یخچالی عروس, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 176 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45
سرت را بلند نکن، به عقب برنگرد و به کسانی که به طرفت سنگ پرتاب می کنند نگاه نکن!... راه خودت را برو... من سالهاست همین کار را می کنم
( توصیه ایرج افشار به عبدالحسین آذرنگ، مهرنامه، ش11، ص260)
برچسب : به عقب برنگرد مانوها,به عقب برنگرد,به عقب برنگرد گروه مانوها, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 173 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45
برچسب : تولدت مبارک,تولدت مبارك,تولد, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 169 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45
برچسب : نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 180 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45
تب ولی نه به اون معنا...
با خودم فکر میکردم ، من از هر چیزی فقط تبشو دارم ...
وقتی میرم تو گود دیگه اون شور و حالُ ندارم ...موفقم نمیشم خب...خیلی منطقیه...
خب آره بهضی چیزا دست من نیست ...ولی حداقل خودمم شُل نگیرم
مثلا از کنکور از اون تغییر رشته از خارج رفتن فقط تبشو داشتم
ولی وقتی رفتم تو دلش دیگه هیچی جذاب نبود ...شاید به سختیاش فکر نکرده بودم ...
باید خودمو عوض کنم از خیلی لحاظ
پ.ن: نا امید نه ولی خیلی خسته ام ...اصلا شاید همون نا امید
پ.ن۲: خدایا کمک
برچسب : اینجا مکانی برای زندگی است, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 171 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45
یه لحظه از عصبانیت داشتم میلرزیدم
سر چیزی که اصلا بهم ربطی نداشت تا مرز گریه کردنم رفتم ...
نمیدونم این داستانها کی درست میشه...
یکی دیگه میمیره جنگ و دعواش مال ماست
یکی دیگه عروسی میکنه دعواش مال ماست
یکی دیگه یه کاری میکنه ناراحتیش واسه منه
به معنای واقعی کلمه کشش ندارم دیگه...
این وقتا دلم میخواد بتونم از همه دل بکنم سر بذارم به بیابون
پ.ن: خیلی ناراحتم
خدایا خودت بخیرکن واقعا عاجزانه ازت طلب میکنم این قضیه رو بخیر تمومش کن
برچسب : نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 176 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45
امروز خبر خیلی دردناکی شنیدم ...
تو جاده چالوس کوه ریزش کرد رو ماشینِ امید و امید و خانوادش پرپر شدن ...
امید فامیل دورمون بود ولی فکرش از صبح داره رو مغزم سنگینی میکنه...
فکر پسر ۴ سالش...فکر خانوادش که الان قلبشون یه پارچه آتیشه ...
پ.ن:
اگر دوست داشتید صفحه ی اینستاگرامم رو دنبال کنید ...چون احتمالا دیگه کمتر به وبلاگ سر میزنم
آی دی : thegirlfromautumn
آدرس:instagram.com/thegirlfromautumn
برچسب : خبر تلخ ازاده صمدی,خبر تلخ ازدواج مهناز افشار,خبر تلخ, نویسنده : 1qoloqarard بازدید : 181 تاريخ : شنبه 18 دی 1395 ساعت: 10:45